تلاشهای Kaylee Kenison در ایجاد ارتباط میان جانبازان و حفاظت از محیط زیست
Kaylee Kenison یک متخصص عملیات برای بخش حفاظت از طبیعت در مونتانا و یک پزشک سابق ارتش است. او و گروه کوچکی از کارمندان TNC علاوه بر کار روزانهاش در مدیریت تدارکات در مونتانا، تلاش میکنند تا افراد کهنهکار بیشتری را به کار برای TNC و به طور کلی برای سازمانهای زیستمحیطی علاقهمند کنند.
او با مجله Nature Conservancy در آگوست 2018 صحبت کرد که در آن TNC و گروه Project Healing Waters Fly Fishing گروه کوچکی از جانبازان را به منطقه حفاظت شده Pine Butte TNC در جبهه کوه راکی آوردند. داستان مجله در مورد آن عقب نشینی را اینجا بخوانید.
حفاظت از طبیعت: شنیدم که وقتی بچه بودی می خواستی دامپزشک بشی.
کنیسون: آره، مثل یک دامپزشک – نه یک کهنه سرباز [می خندد]. من همیشه حیوانات را دوست داشتم. من در حال بزرگ شدن یک تسویه حساب داشتم. من بیرون بزرگ شدم من در غرب واشنگتن زندگی میکردم، بنابراین همیشه در اطراف جنگلها میدویدیم و توتها را میچیدیم، آنها را میخوردیم.
لذیذ.
خوشمزه – لذیذ. اما، من نمی دانم. هرگز فکر نمیکردم که شغلی در زمینه حفاظت از محیط زیست داشته باشم. برای من [آن زمان] معنی نداشت که این راهی است که شما می توانید به مردم کمک کنید.
در عوض، فقط یک سال از دبیرستان، پزشک ارتش شدی.
اولین اعزام من [به بغداد] یک ماه پس از پایان آموزش بود. من 20 ساله بودم. … ما 12 ساعت روشن و 12 ساعت خاموش بودیم. آن دو هفته [اول] دیوانه کننده بود. فقط کاملا دیوانه منظورم این است که شما هر چیزی را که فکرش را بکنید می بینید. مردم از هم پاشیدند. نه فقط سربازان بلکه غیرنظامیان نیز. بچه ها یعنی همه چیز
چه مدت سربازی بودی؟
پنج سال، دو اعزام. دو سال را در بغداد گذراندم.
من در یک نقطه در طول اعزام شنیدم که شما سعی کردید در صحرا گل بکارید.
من سنبل، لاله، بیشتر پیاز گرفتم زیرا این چیزی بود که به خوبی ارسال می شد. من سعی کردم گل نرگس بسازم اما خاک آنجا واقعاً خاک نیست. گرد و غبار است ما این طوفان های گرد و غبار را در آنجا داشتیم که اوج ظهر بود و [آسمان] فقط نارنجی به نظر می رسید.
بعد از سربازی رابطه شما با محیط زیست تغییر کرد؟
من نمی دانم. حدس میزنم در اوایل زندگی، بسیاری از آن را بدیهی میدانستم. قبلاً بیرون می رفتم و طبیعت را به خاطر کارهایی که می توانست برای من انجام دهد بسیار دوست داشتم، نه به خاطر ارزش ذاتی آن.
و حالا؟
خب، شوهرم مگس گیر است. اما من [آنقدرها] پرواز ماهی نمی کنم. من هنوز هم هر فرصتی را که به دست میآورم با او همراهی میکنم، زیرا من را به بیرون از خانه میبرد. و چیزی در مورد باد در درختان و صدای تند آب و هوای تازه بهتر از هر درمانی دیگری است که تا به حال انجام داده ام، می دانید؟ به این منظره نگاهی بیندازید. این شبیه هیچ جای دیگر روی زمین نیست. این با روح شما صحبت می کند، اینطور نیست؟
و می خواهید آن را به دیگران بدهید؟
یکی از اولویتهای ما [در خدمت جانبازان در طبیعت] ارتباط مردم با طبیعت است و من دوست دارم این اتفاق برای جامعه جانبازان بیفتد. من واقعاً دوست دارم ببینم که ما از همه منابعی که در اختیار داریم برای کمک به جامعه ای که به آن نیاز دارد و سزاوار آن است و می تواند لطف را برگرداند، استفاده کنیم.
در این فرآیند شاید به استخدام چند سرباز کهنه کار کمک کنید، درست مثل خودتان.
بله، جامعه حفاظت به طور کلی می تواند. منظورم این است که واقعاً با جانبازان همراه است. خیلی ها هستند که [از ارتش] بیرون می آیند و در شکار بزرگ شده اند یا در ماهیگیری بزرگ شده اند یا در حال پیاده روی در فضاهای بیابانی بزرگ شده اند. ما می دانیم که بیرون بودن و آموختن از زمین چیست، و این چیزی است که به خوبی ترجمه می شود.
من فکر می کنم آنها فقط [برای مشاغل حفاظتی] درخواست نمی دهند. من فکر میکنم که آنها نمیدانند که این چیزی است که میتوانند دوست داشته باشند و میتوانند در آن برتری پیدا کنند.
به نظر می رسد یک ماموریت جدید برای شما – اما این بار در دنیای حفاظت از محیط زیست؟
این است – به نوعی – که من هنوز یک مأموریت دارم. من هنوز هم می توانم این کار را انجام دهم. من هنوز هم میتوانم سهم خود را برای کمک به مردم انجام دهم، و نکته مهم این است که [حافظان محیط زیست نیز] سهم خود را برای کمک به نجات جهان تا جایی که به من مربوط است انجام میدهند. پس این شگفت انگیز است. چه تعداد از مردم میتوانند آنرا بگویند؟ نه خیلی زیاد.